سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
زمین به خدا گلایه کرد
که چرا ماه مرا
شب های دلسوز مرا
کمتر از روزهای تلخ و بی معرفت
درکنارم قرارمیدهی
ندا آمد:
چرا شب را عزیز پنداری
و روز را تلخ و بی معرفت
زمین گفت
شب مونس تنهایی من است
شب رازدار اشک و آه من است
ندا آمد
صبح با ارامش دل برمیخیزی؟
زمین گفت
آری صبح گرچه باز دلتنگ گریه های شبم
اما بغض هایم رفته و ارام شدم
ندا امد
پس روز چه؟!
چرا روز را تلخ میپنداری؟
زمین طلبکارانه گفت
روز موجب غم های من است
روز است که
سختی ها را  دربرابرم قرارمیدهد
خورشیداست که
ماه مرا از من میگیرد
.....
روز رفت
وشب برای همیشه جایش را گرفت
به زمین گفتم
ارام شدی؟
اما زمین پشیمان نگاهی به من کرد
در نگاهش درددلش را خواندم که میگفت
روز رفت
اما زمین...
دگر هیچ وقت ارام نشد
آری زمین فهمید
که دلسوزی ماه
از گرمای زندگی بخش خورشید بود
زمین فهمید
که ارامش صبح
نه برای برای اشک دیشب است
که غمش را پاک کرده
بلکه به خاطر
اغوش گرم و مهربان روز است
بعداز آن همه اشک و ناله شب
....
این دلنوشته هم به اخر رسیدو من فهمیدم که
اغوش گرم بعداز باران اشک
بسیار ارامش بخش تر از باران اشک های همیشگی است
 و در اخر فهمیدم که
هردو درکنار هم قشنگند
شب در کنار روز...و روز درکنار شب
باران اشک در کنار اغوش گرم....و اغوش گرم در کنار باران اشک
و دراخر...
هوالباقی
 



تاریخ : چهارشنبه 92/3/15 | 1:12 عصر | نویسنده : fateme | نظر

  • سامان | اخبار | خرید اینترنتی
  • کد حباب و قلب