دراین روزهای تیره و تار ،دلش هوای اندکی روشنی کرده بوده
روشنایی در آن دوردست ها قابل دیدن بود
چشمانش نای دیدن نداشت...گویی دگر امیدی برایش نمانده بودکه بتواند پلک هارا بازکرده و راه را بنگرد و نور را بجوید.
اما انگار صدایی در درونش پیچید و دریچه امیدش را نیمه باز نگه داشت.
چشم هایش را بازکردو دراین تاریکی های روزگار روشنی را جست. چشم هایش عاجزانه این سو وآن سو را می نگریستند تا شاید روشنی را،هرچند اندک، پیدا کنند.
ناگهان نوری از فاصله ی دور چشمک زد.
دست نیازش را به سمت نور دراز کرد...
هرچه تلاش کرد دستش به نور نرسید...
این اخرین امیدش بود...اگر اینبار هم نور را از دست میداد دگر امیدی برایش نمی ماندو میمرد...
اینبار با تمام وجود خود را یک قدم به سمت نور کشاند...
بازهم فاصله زیاد بود...
ناامید شد و خواست روح را از تن جداکرده و رهاشود...
ناگهان نور سمتش آمد و دستش را گرفت و بلندش کرد...
با تعجب نگریست که چگونه این همه فاصله بین او و نور ازبین رفته و نور به او نزدیک شده...
دراین فکر بود که ناگهان نور گفت
کافیست یک قدم به سوی من برداری،تا من صد قدم به سویت ایم
.
.
.
.
.
اینم یه دلنوشته بود....خوشحال میشم که نظراتتونو درموردش بدونم:)
به نام آنکه زیباست و زیبایی هارا آفرید
گاهی وقتا یه جمله ی ساده مثل «دوستت دارم» ، «برام مهمی» و یا حتی «به خاطر تو»... چقدر برای ادم شیرین و لذت بخشه!
انسان با عشق زندست و زندگی میکنه، اما این سوال که چرا عشق به خدا رو فراموش میکنه؟ یا عشق رو با بازی های بچگانه اشتباه میگیره و یا حتی از بروز اون جلوگیری میکنه و اونو مخفی میکنه هنوز هم پس از گذشت قرن ها بی جواب مانده.
انسان موجودی بس عجیب و خارق العادست و سوالات درمورد انسان همیشه بی پاسخ و یا نادرست هستند. عشق احساس پاک و مقدسی است که خداوند دروجود انسان ها نهاده است...اما ای کاش انسان ها راه استفاده از آن را نیز بلد بودند.
عشق در وجود پدری است که مینگرد به دختربچه ای که با حسرت به آبنبات چوبی دخترش خیره شده....عشق در وجود فرزندی است که با شادی در آغوش مادرش جای میگیرد و از بوسه ی محبت آمیزش بهره مند میگردد ... عشق در وجود کبوتری است که عاشقانه خود را به خاطر حفظ جان جفتش در چنگال باز می اندازد....وشاید عشق در وجود انسانی است که با دیدن یارش بنددل را بریده و عاشقانه به او خیره میشود...و از همه مهم تر عشق در وجود بنده ای است که حتی زخم شمشیر هم او را از عبادت باز نمیدارد...
گرچه عشق مضامینی مختلف دارد اما در نهایت به یک مکان مقدس منتهی میشود!....... به قلب !
چه بسا این قلب، پاک ، مقدس وستودنی است....اما حیف....حیف است که این مکان مقدس را مهمان خانه کنیم و روز فردی را برای مدتی کوتاه در آن جای دهیم و بعد از مدتی از او هم خداحافظی کنیم...
ای کاش قدراین هدیه الهی را ذره ای میدانستیم و اگر این اتفاق می افتاد ،دنیای ما بهشت و چه بسا زیباتراز بهشت میشد.
.
.
.
اینم یه دل نوشته بود....خودم این نوشتمو خیلی دوس دارم....خوشحال میشم نظرات شمارو هم درموردش بدونم
زندگی هرروز سختی هایش را به رخم میکشد...
هرروز سعی دارد خودی نشان دهد و قدرت نمایی کند
هرروز سعی دارد خستگی مرا بیشتر کند
باتمام این سختی ها من بازهم زنده ام و هنوز هم نفس میکشم
دلم یارو غمخواری جز چشم های اشک الودم ندارد
به راستی که شبها چشم و قلبم،این دو رفیق قدیمی،چقدر زیبا باهم میگریند!!
چشمانم چیزهایی را برایش تعریف میکند که با دیدنش، اشک ها جاری شدند
و قلبم ....
قلبم هم از چین و چروک ها و شکستگی هایی که براثر سختی روزگار پدیده امده اند میگوید
به راستی که این روزگار نامرد بامن و این دو یار قدیمی چه ها که نکرد...
سخت است...اما می مانم...می مانم و مردانگی را به این روزگار نامرد نشان میدهم....
.
.
.
اینم یه دل نوشته بود.....اگه دوس داشتین نظرتونو درمورد نوشتم بگین....خوشحال میشم
به نام خداوندی که عشق را در وجود ادمی نهاد وخود معشوق کل دنیا شد.
سپاس و آفرین ایزد جهان آفرین راست که سرچشمه ی عشق و محبت و پاکی ست و خالق قلب پاک انسان هاست. قلبی که مأمن عشق و محبت است.
روزی در کلبه فقیرانه خود نشسته بودم و در این فکر بودم که چه برایت بنویسم...
ناگهان فرشته ای امد و گفت: بنویس دوستت دارم.
آری دوستت دارم.
دوستت دارم و تمام دل نوشته های دنیا را تقدیم تو میکنم. تویی که معشوق واقعی منی و با تمام وجودم ستایشت میکنم.
بارالها ،ای نهایت زیبایی ها و مهربانی ها،ای که سراغازها بی نامت ابتراند،شکر.
شکر وسپاس که این چنین افریدی. با عشق افریدی .
بارالها شکر که قلب ادمی را بی عشق نگذاشتی و اجازه دادی تا ذره ای از عشقم نسبت به تورا به مخلوقت نیز داشته باشم.
و شکر که اجازه دادی تا جفت،جفت به ستایشت بپردازیم.
پس معبودا مرا فراموش مکن و از این نعمت بی همتایت محروم مدار که تو توانمند و زیبا افرینی.
***********************************
« من بر آنم که دراین دنیا
خوب بودن به خدا،سهل ترین کار است
و نمی دانم که چرا انسان
تا این حد با خوبی بیگانه است
و همین درد مرا سخت می آزارد. »
.: Weblog Themes By Pichak :.